نجوایی با امام عزیز روح خدا در کالبد زمان(نگاه)
ای کرامت باران در کویر آرزومندیها!
چشمانت شرقیترین طلوع راستینیست که باور مرا به بزم خود میخواند.
پرنیان نگاهت زلالترینِ چشمههای افق است که پرواز نگاه شوریدگان را در ژرفنای خود غوطهور و سیراب میسازد و نهیب دیدگانت آذرخشیست که بر خرمن شرق و غرب شرر قهر میافکند.
ای رستاخیز جانهای فسرده!
دستان مهربانت پیکر آزرده و خسته این دیار کهن را نواخت. آنگاه آفتاب بر مقدمت بوسه زد و قدومت مبدأ تاریخ حیات شد.
ای سلیل ابراهیم(ع)!
معبر تاریخ بس شگرف است. جهان در بنبست سیاهچالی، به ناخن و دندان راه میبرید. بشریت، مشکلات را به بازوی عقل ضعیف و گرههای کور را با نیش دندان سست خود میگشود. سالیانی مدید، دین در موزهها به زیر لایههای ستبر گمان و خرافه و اتهام خاک میخورد. حرامیان، راهها را بسته و در مسیر نشسته بودند. آرمان شهر مکاتب بشری هر کدام راه به ویرانهای بیگنج میبرد. ماهتاب حقیقت گم شده و شب پره غرب یکه تاز پهنه جهل و وهم بود. آه! غرب.. این اژدر آراسته هفت سر و زال شرانگیز پُر بَزک!
تا آنگاه که تو آمدی.ای بانگ ابراهیم خلیل در حلقوم، ای دست موسای کلیم در آستین و ای دم قدسی روحالله در انفاس!
با آمدنت مستکبران خوار و مستضعفان عزیز شدند. سطوت آمریکا و اسرائیل، افسانهای کهن و ابهتشان، مطایبهای تلخ گردید! امروز کودکانمان نیز هیبت ابرقدرتان را به سخره میگیرند. امروز نهضت مقدست، نمایشگاه اعاجیب و چشمانداز شگفتیهای بهت آور است. امروز ایمان و خودباوری سرلوحه انقلاب و خط تمایز انقلابیگری است.
دیری است که اندیشه سبزت نهال حقیقت را در جان پندارههای جهانیان نهاده است و امروز آن نهال، بالنده و پر شکوه با ریشههایی عمیق و مصون از همه حوادث به بار نشسته و ملت بر عهدی دیرپای با تو مانده است. آری ملت، چهل سال دشمنان ستیزهجو را در آتش حسرت نگاهی یا نیازی گداخته است. امروز فرزند خلَفت «سید علی» بر مسند تو تکیه زده و در گستره خیزابهای فتنه و آشوب و طوفان عالمگیر حوادث، نوح آسا سکان این سرزمین امن را به دست دارد.
ای روح خدا در کالبد!
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
چشمانت شرقیترین طلوع راستینیست که باور مرا به بزم خود میخواند.
پرنیان نگاهت زلالترینِ چشمههای افق است که پرواز نگاه شوریدگان را در ژرفنای خود غوطهور و سیراب میسازد و نهیب دیدگانت آذرخشیست که بر خرمن شرق و غرب شرر قهر میافکند.
ای رستاخیز جانهای فسرده!
دستان مهربانت پیکر آزرده و خسته این دیار کهن را نواخت. آنگاه آفتاب بر مقدمت بوسه زد و قدومت مبدأ تاریخ حیات شد.
ای سلیل ابراهیم(ع)!
معبر تاریخ بس شگرف است. جهان در بنبست سیاهچالی، به ناخن و دندان راه میبرید. بشریت، مشکلات را به بازوی عقل ضعیف و گرههای کور را با نیش دندان سست خود میگشود. سالیانی مدید، دین در موزهها به زیر لایههای ستبر گمان و خرافه و اتهام خاک میخورد. حرامیان، راهها را بسته و در مسیر نشسته بودند. آرمان شهر مکاتب بشری هر کدام راه به ویرانهای بیگنج میبرد. ماهتاب حقیقت گم شده و شب پره غرب یکه تاز پهنه جهل و وهم بود. آه! غرب.. این اژدر آراسته هفت سر و زال شرانگیز پُر بَزک!
تا آنگاه که تو آمدی.ای بانگ ابراهیم خلیل در حلقوم، ای دست موسای کلیم در آستین و ای دم قدسی روحالله در انفاس!
با آمدنت مستکبران خوار و مستضعفان عزیز شدند. سطوت آمریکا و اسرائیل، افسانهای کهن و ابهتشان، مطایبهای تلخ گردید! امروز کودکانمان نیز هیبت ابرقدرتان را به سخره میگیرند. امروز نهضت مقدست، نمایشگاه اعاجیب و چشمانداز شگفتیهای بهت آور است. امروز ایمان و خودباوری سرلوحه انقلاب و خط تمایز انقلابیگری است.
دیری است که اندیشه سبزت نهال حقیقت را در جان پندارههای جهانیان نهاده است و امروز آن نهال، بالنده و پر شکوه با ریشههایی عمیق و مصون از همه حوادث به بار نشسته و ملت بر عهدی دیرپای با تو مانده است. آری ملت، چهل سال دشمنان ستیزهجو را در آتش حسرت نگاهی یا نیازی گداخته است. امروز فرزند خلَفت «سید علی» بر مسند تو تکیه زده و در گستره خیزابهای فتنه و آشوب و طوفان عالمگیر حوادث، نوح آسا سکان این سرزمین امن را به دست دارد.
ای روح خدا در کالبد!
این دوشنبه صحنه خلق حماسهای راستین و روز نومیدی دشمن و شادی اولیای حق بود. آن روز ملت وفادار به آرمان مقدست، شکوهی بینظیر آفرید. روز تجدید پیمان ملت بزرگ و سرافراز با اسلام، نظام و رهبری بود. نظامی که تو ای روح خدا بنیانگذاردی. سلام خدا و ملایک بر تو ای خمینی کبیر و شهیدان راهت و بر ملت فهیم ایران؛ برگزیدهترین ملت. ملتی به نقاوت ابر و به نجابت باران.